خدا در همه ادیان مختلف به عنوان خالق و آفریننده همه ی هستی و دارای همه ی ویژگی های خوب است . خدا در جامعه های گوناگون و دین های مختلف ، مفهوم و نام خاصی دارد و با آداب و رسوم متفاوتی پرستش می شود .
تصوری از خدا
در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، خداوند به نام یهوه به بنی اسرائیل و موسی معرفی میشود. در باور دسته دیگری از دینها از جمله بوداگرایی، هندوگرایی و دینهای منقرض شدهای مانند مذهب المپی خدایان زیادی وجود دارند. این خدایان یا ایزدان، معمولاً قادر مطلق نیستند و نمادهای جنبههای گوناگون جهان برتر و ماوراءالطبیعه هستند. به اینگونه دینها، دینهای چندخدا گفته میشود.
در باور صوفیگرایان، موجود برتر یعنی خدا، (که صوفیان آن را «حق» مینامند) موجودی است که به هیچیک از صفاتی که در جهان ما یا در ذهن ما حضور دارند، منسوب نیست. گروه دیگری (از جمله عدهای از صوفیان) به همهخدایی باور دارند. همهٔ خداباوران یا بهدیگر سخن، گروندگان به مفهوم وحدت وجود، کل همین جهان را برابر با خدا میدانند. گروه دیگری نیز به خدافراگیردانی (Pantheism) باور دارند. خدا ـ فراگیر ـ دانی شکلی از خداپرستی است که معتقد است خدا دربر گیرنده جهان است ولی برابر با جهان نیست. یعنی جهان ما بخشی از خداست.
در دینهای دوگانهانگار همچون آیین زرتشت، قدرت برتر به دو نوع یکی سرچشمه خوبیها و دیگری خاستگاه بدیها تقسیم میشود، هرچند نام خدا برای قدرتی که سرچشمهٔ خوبیها پنداشته میشود، بهکار میرود.
خدا متداولترین واژهای است که به آفریدگار فراطبیعی ناظر جهان اطلاق شدهاست. متکلمان ویژگیهای گوناگونی را به مفاهیم متعدد خدا نسبت دادهاند. از معمولترین این ویژگیها میتوان به علم مطلق، قدرت مطلق، حضور در همهجا در آن واحد، خیر اعلی بودن، بسیط بودن و وجود داشتن ضروری اشاره نمود. همچنین خدا بهعنوان وجودی مجرد و شخصی وار؛ مرجع تام تعهد اخلاقی و بزرگترین موجود قابل تصور، تلقی شدهاست.
بین خدا و دین رابطه مستقیمی برقرار نیست و افرادی بیدین هستند که همزمان با بیدینی به خدا معتقدند به این افراد دئیست گفته میشود. همچنین ادیانی وجود دارند که پیروانشان معتقد به وجود خدا نیستند، بودیسم و بسیاری از ادیان آسیای شرقی از این گونه هستند. اگر فردی به خدا اعتقاد نداشته باشد به او بی خدا یا خدانشناس میگویند و اگر کسی به وجود خدا معتقد باشد او را خداباور یا خداشناس میخوانند. البته بین اعتقاد به توحید یا وحدانیت خداوند (یکتاپرستی) و اعتقاد به وجود خداوند (خداپرستی) تفاوت وجود دارد.
بت پرستی
بتپرستی تقریباً در بین تمام ملل گذشته وجود داشتهاست. ایرانیان از معدود اقوامی هستند که هیچگاه بتپرستی را به صورت رسمی نپذیرفتهاند. هگل فیلسوف آلمانی میگوید: «ایرانیان با بتپرستی دشمن بودند و نیایشگاههای یونان را برای همین ویران کردند، اگرچه ایرانیان با همهٔ دینهای دیگر مدارا میکردند اماچون یونانیان برای خدا نمود این جهانی ساخته بودند، با آن به مخالفت برخاستند.»
در قرآن نام بتهای قوم نوح ود، یغوث، یعوق و نصر و بتهای اعراب لات و منات و عزی و بتهای دیگری همچون بعل آمدهاست. یونانیان نیز اگر چه برای خدایان خود قائل به جسم و روح بودند، اما بتهایی از زئوس، هرا، آتنا، آرتمیس و هرکول ساخته و به ستایش آن پرداختهاند. مصریان نیز بتهایی همچون رع، آمون، اوزیریس، ایزیس، ست و آنوبیس را میپرستیدند. رومیان هم از ژوپیتر، جونو، دیانا و ونوس مجسمههایی ساخته و به عبادت آنان میپرداختند. هبل و لات و منات و عزی و ود و یغوث و یعوق و نصر نیز از بتهای اعراب بودند.
در آیین میترائیسم نیز که در ایران شکل گرفت، بعدها تندیسهایی از آناهیتا و میترا ساخته شد و مورد ستایش قرار گرفت. آیین بودایی که در چین و بخشهایی از هندوستان رواج دارد معتقد به عبادت بودا است. در آیین برهمایی هم بتهایی چون شیوا جلوه گری میکنند. بتپرستی در قالب آیین شینتو و سایر ملل آسیای جنوب شرقی به وفور دیده میشود. عیلامیان باستان نیز که در میان رودان ساکن بودند پیرو توتم پرستی بوده و خدایانی مانند مردوک، بعل، انلیل و ائا داشتند. واژهٔ «بت» از پارسی میانه «بت» but گرفته شده که به معنی بودا است. به زبانی دیگر می توان گفت که بت همان خدای مجسم است .
بُت تندیسی از سنگ یا چوب یا فلز یا هر چیز دیگری است که آن را به شکل انسان یا جانور یا هر شکل خیالی یا راستینی بسازند و پرستشکنند. در زبان عربی به بتهایی که بشکل مجسمه انسانها و موجودات اساطیری بودند صنم ، و به نمادهای پدیده های طبیعی و سایر اشیای پرستیدنی وثن میگفتند ، بت ها را به عنوان نماد خدایان در نظر میگرفتند و برای آنها مراسم مذهبی نیایشی و هدیه و قربانی انجام میدادند تا خدای مورد نظر که بت سمبل زمینی آن بود را راضی کنند ، در گذشته مجسمه ال یهوه ( قبل از دین یهود ) الله ( قبل اسلام ) میترا و آناهیتا و اهورامزدا در معابد یا بشکل نقاشی و سنگ نوشته در کتیبه های بسیاری موجود بود.
خدایان هندو
سَرَسْوَتی یا بهاراتی یا براتی ، ایزدبانو آموزش، هنر، خنیاگری و رودخانه در آئین هندو است. سرسوتی را به نام رودخانه سرسوتی در ودا، بدین نام خواندهاند. هندوان وی را همسر برهما، خدای آفرینش میدانند. وی به همراه پروتی و دورگا، از سه ایزدبانوی جاودانه آئین هندو است که همسران سه خدای آیین هندو برهما، ویشنو و شیوا هستند. فرزندان سرسوتی، وداها هستند که کهنترین نوشتههای مینوی آئین هندو بهشمار میآیند.
تریمورتی ( trimurty ) مفهوم اتحاد سه ایزد هندو و تبدیل دین هندو به یک دین یگانهپرستی است. یا به عبارت دیگر در هندوئیسم "هر عمل کیهانی خلق، نگهداری ویا نابودی توسط برهما خالق, ویشنو نگاهدارنده و شیوا ویرانگر" انجام میشود که به آن «اتحاد سگانی هندو» یا "تثلیث بزرگ" گفته میشود,
برهما یا براهما ایزد آفرینش و همسر براهما، ساراسواتی، ایزدبانوی دانش و شناخت است. آیین قوم آریایی هندوستان، برهمایی بود که به برهما (Brahma) خدای هندوان اشاره میکند.
برهما را به صورت انسانی مجسم میکنند که دارای چهار سر و چهار دست است و در دستهای خود یک کوزه، یک تسبیح، یک قاشق مقدس و نسخهای از وداها را نگاهداشته است. بنا به باور هندوان، براهما را چهار دست و چهار سر بود که شیوا (از ایزدان آئین هندو که بخشاینده گناهان است) یکی از سرهای وی را برید. در شمال هند، او را با ریش سفید تصویر میکنند. بنا به باور هندوان، هر یک از دستهای براهما نمایانگر یک جهت جغرافیایی یا یک بخش از وداها است. در هند، پرستشگاههایی هست که برای پرستش براهما بنیاد گشتهاند؛ برجستهترین این پرستشگاهها، پرستشگاه پوشکار در ایالت راجستان هند است.
ویشنو دومین ایزد از ایزدان سهگانه هندو و جنبه نفوذگر و حفاظتگر خداوند است. نام این ایزد مذکر در نوشتههای روحانی آئین هندو همچون یجورودا، ریگودا و باگاوادگیتا آمدهاست.
واژه ویشنو از فعل «ویش» به معنی چیرگی و نفوذ داشتن است. در ریگ ودا، ویشنو از ایزدان تراز اول نیست، بلکه نماد نیروی آفتاب است که در سه گام از هفت ناحیه جهان میگذرد و کلیّه اشیاء را با گرد نور خویش احاطه میکند. برخی از مفسران ریگودا این سه گام را به مظاهر سهگانه نور که آتش و برق و خورشید باشد، تعبیر کردهاند. بعضی دیگر آن را سه وضع خورشید، یعنی پگاه، نیمروز و شامگاه دانستهاند.
این ایزد بنا به باور هندوان در دورانهای مختلف به صورت مظاهر مختلف آشکار میگردد و تاکنون در ۹ پیکر گوناگون نمود یافتهاست. ویشنو امروزه نیز پرستش میشود ویکی از کیشهای دین هندو که ویشنو را تمرکز پرستش خود قرار داده ویشنوپرستی نام دارد. مهابهاراتا هزار نام و لقب برای ویشنو برشمردهاست. به باور ویشنو پرستان، ویشنو تاکنون ۹ بار به صورت موجودات انسانی و زمینی به دنیای ما پا گذاشتهاست. دو شکل از مهمترین آنها، راما و کریشنا بودهاند که داستانشان در پوراناها آمدهاست. ویشنو در نوبت دهم به صورت مردی خواهد آمد به نام کالکی که سوار بر اسب و با شمشیر با ظلم و ستم و مردم شرور و مدعیان دروغین پیامبری خواهد جنگید و جهان را از پلیدی و ناپاکی، پاک میکند و خودش به مدت ۱۰۰۰ سال حکومت خواهد کرد و جهان را به سمت حکومت خدایان هدایت خواهد کرد. این دورهٔ حکومت خدایان، معروف به دورهٔ طلایی یا ساتایایوگا، ۱۷۲۸۰۰۰ سال طول خواهد کشید.
در پورانا آمدهاست که وی را رنگ ابرهای آبی تیره است، و او را چهار دست است، که در آن یک برگ نیلوفر آبی، یک گرز، یک صدف حلزونی و یک حلقه گرفتهاست. در ویشنو سهاسراناما، آمدهاست که گوهر کنونی در تمام جهانهای بیشمار بر دست اوست، و ویشنو پرودگار گذشته، حال و آینده و آفریننده آنهاست، او که بر اقیانوسها تکیه زدهاست، آفرینش را استوار میدارد.
ویشنو که پیشتر از او با لقب نارایَنه یاد شده از خدایانی است که گاه در موقعیت برترین خدا قرار میگیرد. او در ریگودا «رخنهگر در همه چیز» و خدای خدایان (دِوَدِوا) است و در اوپانیشادها گاه «همان برهما، همان مهادیو [شیوا]، همان ویشنو، همان ایندیرا، همان بینقصان و همان نور بزرگ است». و گاه از همه خدایان بزرگتر است؛ و هر چهاست «همان نارایَنَهاست که دورکننده همه نادانی هاست» (و زمانی که او بود «نه برهما بود، نه مهادیو، نه آب، نه آتش، نه ماه، نه آسمان، نه زمین، نه ستارهها و نه آفتاب. او یگانه بود و از تنهایی ناآرام شد». او خدای مرتضان و سالکان است و آنها «بعد از ریاضت و اعمالِ بسیار نوری مثل روشنی چراغ میبینند. آن نور ویشنو و شخص بزرگ است و در همه پر است».
ویشنو علت برتر همه چیز و نفس همه چیز است. همه جا هست و تمام هستی را دربرگرفته، نامتناهی است و صفات، اعمال و نیروهای او نامحدود است. جهان تجلی اوست و بر آن فرمان میراند. «آن را آفریده و در آن وارد شده».
رودره نیز مانند ویشنو گاه در جایگاه برترین خدا قرار میگیرد. اما تفاوت اساسیِ آن با ویشنو در این است که هر چند از آفرینندگی او سخن رفته، در مورد رودره تأکید بر جنبه ویرانگری اوست.
یکی از اسطورههای بسیار کهن هند، به توفان فاجعهباری معروف است که نابودی کل جهان، از جمله مانو، انسان کهن نمونهای را تهدید میکرد. در روایتی از این اسطوره آمده که مانو ماهی کوچکی را نگه میدارد و به او هشدار میدهد که توفانی در راه است و قول میدهد او را نجات دهد. مانو برای خود قایقی میسازد و نمونههایی از مخلوقات زنده و گیاهان را به درون قایق میبرد. وقتی توفان درمیگیرد، ماهی، که اکنون بزرگ و غولآسا شدهاست، قایق را میکشد و به جای امنی میبرد، بقیهٔ موجودات همه نابود میشوند. مانو پس از این واقعه، میفهمد که ماهی ماتسیا کسی جز ویشنو نبودهاست. تجلی ویشنو به صورت گراز وَهارا به نظر میرسد که گونهای از این اسطوره توفان باشد: در آغاز زمان، زمین زیر سطح اقیانوس بزرگی پنهان شده بود، اما ویشنو خود را به گراز غولآسایی بدل کرد و زمین را از روی امواج بلند کرد و آن را به صورت مسطح گستراند.
شیوا (سانسکریت به معنی نیکاختر یا فرخپی) یکی از بلندپایهترین ایزدان آئین هندو است. شیوا خدای نگهدار آسمان و زمین، نابودکننده اهریمنان، بخشاینده گناهان و بسیار کننده روزیست. نام شیوا به هیچ وجه در وداهای سانسکریت ذکر نشدهاست.
برعکس ویشنو که در متون کهن، به عنوان عضوی از گروه خدایان، و خدایی علاقهمند به انسان ظاهر میشود، شیوا به صورت بیگانهای تاریک و دیوسان است که به تمامی در تضاد با سایر خدایان و انسان قرار میگیرد. نیای ودایی او رودْرا است که پاراجاپاتی را به خاطر زنای با محارم، پادافراه میکند. رودرا خدای برهوت، خدای حیاتوحش و جنگلها، خدای ستیغ کوهها، خدای تقاطعهای خطرناک است؛ به وی که در مناطق مختلف، و به صورت جداگانه پرستیده میشود سهمی از قربانیهای ودایی داده نمیشود. زمانی که خدایان برای نخستین بار قربانی کردند، رودرا، از سهم قربانی محروم شد، و سپس او در طی حملهای آنها را مجبور ساخت، که سهمی به وی اختصاص دهند و سروری حیاتوحش را به او ببخشند.
این اسطوره، در هندوگرایی، به صورتی ناخواسته و تحلیلناپذیر، در عصر پسا-ودایی، بارها تکرار میشود. شیوا با ساتی، دختر داکشا ازدواج میکند؛ داکشا مراسم قربانی را بدون دعوت نمودن از شیوا انجام میدهد، و ساتی به خاطر بیآبرویی که پدر بر او وارد آورده بود، خودکشی میکند. وی در آتش قربانی میشود و به عنوان اولین مفهوم برای سنت ساتی (رسم سوزاندن بیوهها) قربانی میگردد. سپس، شیوا رسم قربانی را ممنوع ساخت، داکشا را گردن زد و کلّه وی را در آتش انداخت. هنگامی که خدایان در پیشگاه او به خاک افتادند و از وی طلب بخشش کردند، شیوا قربانی را دوباره پس داد و داکشا را زنده ساخت. بدین ترتیب، شیوا که از سهم قربانی محروم شده بود، قربانی کردن خود را اجرا نمود و سرانجام، در کنار خدایان جای گرفت.
چشم سوم شیوا که بر پیشانی او قرار گرفته، چشم عقل است که آن را با نام «بیندی - bindi» میشناسند. این چشم ورای ظاهر را مینگرد. همچنین آنطور که در اذهان عمومی نقش بستهاست، این چشم سوم با انرژی خاص شیوا که عوامل و گناهان اهریمن را نابود میکند نیز رابطه دارد. شیوا از مرگ مبری است و اغلب بعنوان حامی در مواقع اضطراب شناخته میشود. او در ازای تندرستی جهان، زهر هلاهل را دارا است که تحت تسلط شیوا درآمدهاست. دسته موهای پریشان او، نشان دهنده این است که او ارباب باد یا «وایو» است. شیوا روی سر خود، هلال پنج روزه ماهی را حمل میکند. این ماه در نزدیکی چشم سوم قرار گرفته و نشان دهنده این است که شیوا علاوه بر قدرت زایش، توانایی نابود کردن را هم دارد. علاوه بر این، این هلال ماه نمودی از زمان نیز هست. گنگ مقدس، رودخانهاست که از موهای پریشان شیوا جریان یافته و شیوا اجازه داده تا این رودخانه بر روی زمین جاری شده و برای انسانها زندگی به ارمغان بیاورد. طبل شیوا که در دست او قرار گرفته، منبع تمامی صداها و زبانها در جهان است. این طبل را با نام "Damru" میشناسند. ویبوتی سه خط از خاکستر کشیده شده بر روی پیشانی است که نشان دهنده جوهره بدی در انسان است (جهل، خودپرستی و خشونت). شیوا بدن خود را با خاکستر گورستان پوشاندهاست تا نشان دهد مرگ و زندگی در کنار هم هستند و مرگ نیز، واقعیتی در کنار زندگی است. ببر، جانور دستآموز شاکتی، ایزد توان و نیرو است. شیوا بالای هر نوع نیرو و قدرتی است؛ او ارباب شاکتی است؛ بنابراین پوست ببری که او به تن دارد نشان دهنده این است که او بر هر قدرتی پیروز است. همچنین ببر نماینده شهوت است. شیوا پوست ببر به تن دارد تا نشان دهد بر شهوت نیز غالب آمدهاست. فیلها نماینده غرور هستند. شیوا پوست فیل به تن کرده تا نشان دهد بر غرور پیروز شدهاست. همچنین گوزن نماینده ذهنی است که نمیتواند تمرکز کند. شیوا پوست گوزن پوشیده تا نشان دهد ذهن خود را کنترل میکند. شیوا بندهایی به دور مچ دست خود بستهاست که به نظر میرسد کاربرد درمانی دارند. عصای سه شاخه شیوا، تریشول نشان دهنده سه عملکرد ویژه هستند: خلق، نگهداری و مرگ. این عصا در دست شیوا، نشان دهنده این است که تمامی این قدرتها در کنترل او هستند. برداشت دیگر این است که این سه شاخه، نماینده گذشته، حال و آینده هستند که نشان میدهند زمان در کنترل شیوا است.
خدایان دوگانه ( ثنویتی )
مفهومِ قبولِ دو سرچشمهٔ خیر و شر از باورهای قدیم آریاییان محسوب میشود. اینان بدی و خوبی را هر یک به خاستگاهی جداگانه مربوط میدانستند. قوای خیر، باعث سعادت، و نیروهای شر، مسبب تیرهبختی افراد انسان بهشمار میرفت. در مقابل خدا و ملکوت، دنیای شر و تاریکی، که در آن دیوان فرمانروایی میکنند، قرار دارند. دنیای شر، تحت فرمان روح پلید یا اهریمن است که دایم با مظهر خیر، یعنی اهورامزدا و به روایتی، با سپنت مینو در حال نبرد است.
از ادیان آسیایی دوران کهن آگاهی چندانی در دست نداریم. در سنتهای اساطیری باستانی ما روایتهایی وجود دارند که به اعتقاد بسیاری متعلق به زمان پیش از زرتشت است. داستانهایی مثل معراج ارداویراف و داستان گرشاسب که پیش زرتشتی است اما سندی از آنها در دست نداریم تا آگاهی کافی در این مورد داشته باشیم. از سوی دیگر دقیقاً نمیدانیم که گاهان به معنای واقعی کلمه میخواهد چه چیزی را عنوان کند. غالباً دو دانشمند گاهانشناس در بسیاری از موارد هم نظر نیستند. ولی در گاهان هم یک نیروی بد وجود دارد که تاریکی را می آفریند و هم یک نیروی خوب که روشنایی را خلق میکند. این دو قدرت و اعتقاد به دوگانگی منجر به ثنویت میشود.
عناصرِ مزدَیَسنا یکتاپرستانهاند و از یکتاپرستی سرچشمه میگیرند. البته در برخی منابع، از ایشان به نامِ دوگانهپرست هم یاد شده که بیشتر در اثر اشتباهی است که در شناخت درستِ مزدیسنا و بر پایه برداشتهایی از دو کتابِ دینکرد و بندهشن انجام شدهاست و مزدیسنان با زروانیان به اشتباه یکی پنداشته شدهاند، زیرا اعتقاد به دوگانگیِ آفرینشی در میان زروانیان نیرومند است نه مزدیسنان.
دین زرتشتی برپایه یگانهپرستی است، یعنی زرتشتیان به خدای بزرگی به نام اهورامزدا ایمان دارند و برخی نیروهای طبیعی مانند آب، آتش، باد، خاک و خورشید را داری ایزدی مأخوذ از صفاتِ خداوند میدانند و سرچشمهٔ پلیدیها و تاریکیها را در وجودِ خبیثی به نام اهریمن جستجو میکنند.
زُروانیان فرقهای از مزدیسنان بودند که از مسیرِ اصلیِ سفارش شده در گاهان خارج شده و به تفسیرِ مزدیسنا و وارد کردنِ عناصرِ میترایی به آن پرداختند. زروان گرایی، گونهای نوآوری و بدعت در مزدیسنا بود.
زُروان نام یکی از ایزدان باستانی است. زُروان در نوشتههای پهلوی خدای زمان است، اما بنا بر آیین زروانی، زُروان خدایی است که در زمانی که هیچ چیز وجود ندارد نیایشهایی به جای میآورد تا پسری با ویژگیهای آرمانی اورمزد داشته باشد که جهان را بیافریند.
آئین زُروانی مشتق از زُروان است که به دیدِ زروانیان، وجودِ غایی است. زروانیان، فرقهای از مزدیسنان بودند که در باورهای خود دچار انحراف شده و از مزدیسنا خارج شدند. آئین زروانی صورتی از دین زرتشتی است ولی مسلماً زرتشتی نیست. در این باور، باورمندان به تجسمِ زروان، اهورامزدا و دیگر عناصرِ اصلیِ مزدیسنا روی آورند.
در اسطورههای مانوی، روشنایی و تاریکی هر دو ازلی و قدیم بوده و پیش از آفرینش وجود داشتهاند و از هم جدا بودهاند. اما نور از جایگاه اصلی خود به سرای جسمانی و تاریکی جهان مادی سقوط میکند. زمانی شهریار تاریکی به مرز دیار روشنی آمده و با دیدن فروزههای نور به وجد آمده دچار حسد و رشک شد و بنا را بر فتح دیار روشنایی گذارد. زمانی که شهریار تاریکی که به صورت بیکرانه در جنوب سرزمین روشنایی قرار داشت به جهان نورانی چشم طمع دوخت، شهریار روشنایی یا همان زروان، مادر زندگی را پدید آورد و از او انسان نخستین یعنی هرمزدبغ را آفرید تا رهبر سپاه روشنی برابر تاریکی باشد. هرمزدبغ نیز از وجود خود پنج فرزند ساطع کرد که همان امهرسپندان باشند. در نبردی که میان هرمزدبغ و خدای تاریکی صورت گرفت او شکست خورد و به اسارت تاریکی رفت و مدهوش بر روی خاک افتاد. اینگونه بود که ظلمت رگههای نور را یافت و جهان تاریک جسمانی دارای فروزههای نور که ناشی از وجود هرمزدبغ و امهرسپندان است، شد. امهرسپندان به کمک نریسه ایزد و ایزد بانو دوست روشنان او را از جهان تاریکی رها کردند و او به دیار پدر خود، زروان بازگشت. او نیای تمام انسانها محسوب میشود. هرمزدبغ در دین مانی نماد ازلی روح در اسارت ماده میباشد و در ادبیات مانوی نماد انسان دربند جهان خاکی است.
یک افسانه از قوم چوکچی-که دارای تغییراتِ بسیاری نیز هست-در گزارش آفرینشِ جهان میگوید که جهان با همکاری چندین موجود، از جمله، آفرینشگر و پرندگان، برساخته شدهاست.
خدای مزدیسنا
اهورامزدا آفرینندۀ جهان است. مزدیسنان اهورامزدا را میپرستند. اهورامزدا خالق و داور همهٔ چیزهای مادی و معنوی و نیز آفریننده روشنی و تاریکی و برقرارکننده نظم هستی (اشه) است. او با اندیشیدن همه چیز را هستی بخشیدهاست، پس در واقع او از عدم میآفریند و با خود تنها است. برای اهورا مزدا در هرمزد یشت، در حدود شصت صفتِ نیک آورده شده و تقریباً همهٔ چیزهای خوب به وی منتسب شدهاست. همچنین او در مزدیسنا دارای هفت صفتِ برجسته زیر است:
سپنتا مینو یعنی مقدسترین روان، خشثره ویرنه به گویش امروزی شهریور یعنی شهریار و پادشاهی که باید برگزیده شود، سپنته آرمیتی است یعنی پارسایی مقدس. هورتات به گویش امروزی خرداد به معنی جامعیت و رسایی و امرتات جاودانگی و بیمرگی. او اشه یعنی راستی و درستی و قانون ایزدی و پاکی است. همچنین وهومَنَه است به معنی خوبمنش. این صفات در مزدیسنا به نامِ امشاسپندان خوانده میشوند و پایههای کمال در دین زرتشتی برای رسیدن به روشنایی بیپایان است. از این هفت امشاسپندان است که هفت شهر عشق، هفت آسمان، هفت خوان اسفندیار، هفت خوان رستم، هفت سین، هفت کشور و… اقتباس شدهاست.
بر اساسِ کتابِ بندهشن که در اواخر دوره ساسانیان نوشته شده، نیروی مخالفِ اهورامزدا و زایندهٔ بدیها را اهریمن معرفی میکند. در دین زرتشتی یا بِهدینی، اهریمن هیچگاه توانِ ذاتی برای مقابله با قدرتِ اهورا مزدا را ندارد و رقیبی برای او نیست بلکه اهریمن همان اندیشهٔ بد یا انگره مینو است اما در باورِ زروانیان، اهریمن برادر و رقیبِ اهورا مزدا و پسر زروان و دارای هویتی جداگانه از اهورا مزدا است.
خدای یهودی
مفهوم سنتی خدا در یهودیت تاکیداً یکتاپرستانه است. یهودیان خدا را وجود مطلق، نامرئی، و غیرقابل قیاسی میدانند که علت غایی همهٔ هستی است. سنت یهودی میآموزد که جنبهٔ حقیقی خدا درک ناشدنی و نا فهمیدنی است و این که تنها جنبهٔ فاش شدهٔ خداست که جهان را به وجود آوردهاست، و با نوع بشر و جهان فعل و انفعال دارد. خدای یگانهٔ اسرائیل خدای ابراهیم، اسحاق، و یعقوب است، که راهنمای جهانیان است، و بنیاسرائیل را از بردگی در مصر، به در آورد و شریعت موسی را چنانکه در تورات آمده در کوه سینای توراتی به آنان نازل کرد.
در یهودیت، خداوند وجودی مطلق، لایتجزا و یکتا است که علت نهایی همه موجودات است. در دین یهود، خدا بعنوانِ پدری توصیف میشود که خالق، زندگی بخش، قانونگذار و محافظ است. با این حال، در یهودیت استفاده از عنوان پدر برای خدا بهطور کلی استعاره و یکی از بسیاری از عناوینی است که یهودیان به خدا نسبت میدهند.
در یهودیت از نامهای مختلفی برای اشاره به خداوند استفاده میشود. رایجترین نام استفاده شده در تورات نام چهار حرفی خداوند یهوه (عبری :יהוה) میباشد که گاهی تتراگراماتون نامیده میشود. نامهای دیگر مورد استفاده در یهودیت عبارتند از ال (خدا) ُ الوهیم (که به معنی خدای واحد ترجمه میشود با اینکه این لغت جمع است) ال شدای (خدای قدرتمند) آدونای (ارباب) الیون (بالاترین) و آوینو (پدرمان). این نامها با معنی نام به صورت رایج نیستند بلکه به معنی لقبهای مختلف برای اشاره به یک معنی هستند.
رایجترین نام مورد استفاده در تورات برای خداوند یهوه ( تتراگراماتون ) است. این لغت در تورات ۶۸۲۸ بار مورد استفاده قرار گرفتهاست. اولین استفاده از این لغت در کتاب پیدایش ۲:۴ است که معمولاً در انگلیسی به لغت لرد ترجمه میشود. گاهی جهوا یا یهوه نیز در انگلیسی مورد استفاده قرار میگیرند. معمولاً تصور میشود که لغت یهوه مرتبط با فعل بودن است که خداوند در خروج ۳:۱۴ صحبت کرده و خود را من هستم مینامد. این نام در معبد دوم سلیمان از قرن ۳ قبل از میلاد دیگر مورد استفاده قرار نمیگرفت. یهودیت حاخامی اعتقاد دارد که نام خداوند نام ممنوع است و تنها کوهن گادول (کاهن اعظم) در معبد سلیمان در روز یوم کیپور حق خواندن نام خداوند را دارد. در این زمان کاهن اعظم نام خدا را همانگونه که نوشته میشود بر زبان میآورد و یهودیانی که نام را میشنیدند برای نام او سجده میکردند. یهودیان امروزی هیچگاه نام یهوه را بر زبان نمیآورند زیرا آن را مرتبط با مسیحیت میدانند. یهودیان امروزه بیشتر از لغت آدونای استفاده میکنند.
اهیه اشر اهیه ( من هستم آنکه هستم ) اولین از سه پاسخی است که موسی هنگامی که نام خداوند را در خروج ۳:۱۴ میپرسد دریافت میکند. در ترجمه انگلیسی جیمز پادشاه این جمله به معنی هستم آنکه هستم ترجمه میشود که یکی از نامهای خداوند است. اهیه شکل سوم شخص واژه حی به معنی بودن است. اشر نیز در این جمله معمولاً به معنی آن ترجمه میشود. با اینکه جمله معمولاً به زمان حال ترجمه میشود ترجمه دقیقتر میتواند من آن خواهم بود که خواهم بود باشد زیرا شکل استفاده شده در این جمله آینده است.
در یهودیت معمولاً وقتی شخصی که تورات را میخواند به واژه یهوه میرسد لغت آدونای (به معنی ارباب) را جایگزین آن میکند. برای اشاره به یهوه در غیر از عبادت از لغت هاشم (آن نام) استفاده میشود. اینکار به این دلیل است که تصور میشود نام یهوه آن قدر مقدس است که نباید در هیچ جای دیگری به غیر از معبد سلیمان خوانده شود.
به صورت معمول در یهودیت نام آدونای فقط در عبادت مورد استفاده قرار میگیرد. در مکالمه برای اشاره به خدا از لغت هاشم (השם به معنیها (آن) شم (نام)) استفاده میکنند. این لغت برای اولین بار در لاویان ۲۴:۱۱ استفاده شدهاست. بعضی از یهودیان برای اینکه نام خداوند را به صورت معمول بر زبان نیاورند بعضی از حروف آن را با حروف دیگر جایگزین میکنند مثلاً ه را با ک جایگزین کرده و به جای الوهیمُ الوکیم و یه با جای شدای شکای میگویند. هاشم معمولاً به صورت غیررسمی تری از آدونای مورد استفاده قرار میگیرد.
تا قبل از قرن ۲۰ استفاده از لغت آدوشم که ترکیبی از آدونای و هاشم است رایج بود؛ ولیکن حاخام دیوید هالوی سیگال اینکار را ممنوع کرد زیرا معتقد بود که اینکار بیاحترامی به نام خداوند است. در یهودیت امروزی از این لغت بسیار به ندرت استفاده میشود.
بعلی یکی از نامهای قبلی مورد استفاده توسط قوم اسراییل برای اشاره به خداوند است که معنی سرورم میباشد؛ ولیکن پیامبر اسراییل هوشع قوم اسراییل ر ا از استفاده از این نام منع کرد و به آنان گفت که به جای بعلی از لغت ایشی به معنی همسرم استفاده کنند.
ال ( ئیل ) یک لغت ریشه فینیسیایی است که به صورت معمول به معنی خدا ترجمه میشود. در تورات واژه ال (عبری: אל) به تنهایی بسیار به ندرت مورد استفاده قرار میگیرد. بلکه معمولاً ال به همراه یک صفت خداوند مورد اشاره قرار میگیرد مثلاً ال شدای به معنی خدای قدرتمند ال الیون به معنی بالاترین خدا ال اولم به معنی خدای بیانتها ال حی به معنی خدای زنده ال روا به معنی خدای چوپان ما ال گیبور (معادل جبار در عربی) به معنی خدای قدرتمند. در نامهای عبری که دارای صدای ال است نیز این صدا به اشاره به نام خداوند است مقلا گابریل (قدرت خداوند) میکاییل (چه کسی مانند خدا است؟) رافایل (داروی خداوند) آریل (شیر خداوند) دانیل (قضاوت خداوند) اسراییل (آن که با خدا کشتی گرفت) ایمانویل (خدا با ماست) اشماعیل (خدا میشنود).
اله (عبری: אֱלָה) لغت آرامی به معنی خداوند است. ریشه اصلی این لغت مشخص نیست. اله در عهد عتیق در کتابهای عزرا دانیال و ارمیا مورد استفاده قرار گرفتهاست. اله به معنی کلی خداوند است و گاهی برای اشاره به خدایان بت پرستان نیز استفاده شدهاست. این نام با نام الله به معنی ال اله که توسط مسلمانان مورد استفاده قرار گرفتهاست مرتبط میباشد. استفادههای این لغت به شرح زیرند:
- اله آواهاتی خدای پدران من (دانیال ۲:۲۳)
- اله الین خدای خدایان (دانیال ۲:۴۷)
- اله یروشلم خدای اورشلیم (عزارا ۷:۱۹)
- اله یسراییل خدای اسراییل (عزرا ۵:۱)
- اله شمایا خدای بهشت (عزرا ۷:۲۳)
یکی از نامهای رایج استفاده شده در تورات الوهیم (عبری: אלהים) است. با اینکه این لغت به دلیل داشتن ایم در انتها جمع است برای اشاره به خدای واحد مورد استفاده قرار میگیرد. در زبان کنعانیان این لغت برای اشاره به خدایان آنها به معنی جمع مورد استفاده قرار میگرفت. دلیل جمع بودن این لغت مورد مطالعه بسیاری قرار گرفتهاست و دلایل مختلفی برای آن ابراز شدهاست. در قرآن نیز خدا برای اشاره به خود گاهی از لغات جمع استفاده میکند. در بعضی قسمتهای تورات واژه الوهیم برای اشاره به خدایان غیر اسراییل استفاده شدهاست.
شخینا یا شکینا (عبری: שכינה) به معنی حضور خداوند است که در بین عبریان وجود داشت. این واژه در تورات استفاده نشدهاست ولیکن حاخامها در مورد حضور خدا در تابوت عهد و بین قوم اسراییل از این لغت استفاده کردهاند. ریشه این لغت به معنی سکنا گزیدن است. این واژه تنها واژه مؤنث برای اشاره به خداوند است. بعضی اعتقاد دارند که شخینا به معنی بعد مؤنث خداوند است ولیکن این توصیف به نظر صحیح نمیاید. لغت عربی سکینه که در قرآن استفاده شدهاست نیز معادل شخینا در عبری است. در قرآن نیز این لغت مرتبط با تابوت عهد است. همچنین نتیجه حضرت محمد و دختر حسین ابن علی نیز دارای نام سکینه بود.
در کابالا از نام عین سوف (عبری: אין סוף) به معنی بیپایان برای اشاره به خداوند استفاده میشود. همچنین در کابالا استفاده از نام ۴۲ حرفی برای خداوند نیز رایج است. کابالیستها همچنین اعتقاد دارند موسی از نام ۷۳ حرفی خداوند برای باز کردن رود نیل استفاده کردهاست و آیات مربوط به این داستان در تورات نام خداوند را داراست (خروج ۱۴:۱۹–۲۱). آنان این سه آیه را ترکیب میکنند تا واژه ۷۲ حرفی برای نام خدا را ایجاد کنند. بعضی اعتقاد دارند که این نام مرتبط با اسم اعظم خداوند است.
شمهمفوراش به معنای نام مقسوم که نام پنهانی خدا در کابالا را (از جمله در مسیحیت و جادوهای گوناگون) و همچنین در برخی مباحثههای اصلی یهود توصیف میکند است. نام اعظم تتراگراماتون میباشد. یهوه، رب اعلی چهار عنصری است که اساس کل گیتی را تشکیل میدهند.
خدای مسیحی
تَثلیث یا سهگانهباوری ( Trinity ) یکی از اعتقادات بنیادینِ بخش اعظمی از مسیحیت است که بر اساس آن خدای یگانه در سه شخص خدای پدر، خدای پسر (که در عیسی مسیح تجسم پیدا کرد) و خدای روحالقدس میباشند. این سه، ذات یکسانی داشته ولی از هم متمایز میباشند.
مورّخین عموماً توافق نظر دارند که کتاب مقدس هیچ جا آشکارا تثلیث را بیان نکردهاست. مورخ ریچارد سووین بورن (از جمله مورخینی که اعتقاد به تثلیث دارد) این مسئله را اینگونه توضیح میدهد که اگر عیسی میخواست تثلیث را مشخصاً بیان کند بجز اندکی، بقیه منظور او را اشتباه میفهمیدند؛ بنابراین او تعلیماتی بر جای گذاشت که به صورت ضمنی تأییدکننده تثلیث باشند و مسیحیان بعدی بتوانند آنها را به شکل منظم درآورند. بین مورخین توافق نظری در مورد اینکه آیا واقعاً تثلیث جزو تعلیمات کتاب مقدس هست وجود ندارد.
مسیحیان کاتولیک و پروتستان و ارتودوکس، یکتا پرست هستند، امّا باور دارند خدا خود را در سه شخصیّت به انسان ها می شناساند. عده ای دیگر از مسیحیان اما که تحت عنوان یونیترین شناخته می شوند باور دارند خدا خود را با یک شخصیت، به انسان ها آشکار می کند و تفسیر متفاوتی از "پدر، پسر، روح القدس" دارند. همچنین خوانش های متفاوتی در برخی نهضت های دگر اندیش مسیحی همچون یگانه انگاران پنطیکاستی موسوم به کلیسای بین المللی متحده پنطیکاستی و کلیساهای پیرو واعظ آمریکائی ویلیام ماریون برانهام و همچنین پیروان شاهدان یهوه و برخی دیگر، موجود است که اصطلاحاً سهگانهناباور هستند و به تثلیث ( به صورت عام یا تثلیث عددی) اعتقادی ندارند. در هر صورت تمام مسیحیان به کتاب عهدجدید باور دارند و به نحو متفاوتی آن را درک می کنند.
نوشتههای به دست رسیده از قدیمیترین الهیدانان مسیحیان نشان دهندهٔ تأکید زیاد آنان روی ذات خدایی عیسی میباشد.
در قرن دوم میلادی ترتولیان برای اولین بار از کلمه trinitas (شکل لاتین trinity)، استفاده کرده و ماهیت خدا را بهشکل ذات واحدی که از سه شخص تشکیل شده توصیف کرد (اگر چه ترتولیان اولین کسی بود که از کلمه تثلیث استفاده کرد ولی الهیدانان دیگری مانند ایرنیوس هم توضیحات مشابهی ارائه کرده بود.
اریگن پس از او نیز تأکید بر واحد بودن خدای متعال (که خالق جهان است)، پسر (که رهاییبخش بشر بوده) که با خدا هم ازل بود و روحالقدس (که تطهیرکننده بشر است) کرد. از جمله عقاید که مورد قبول واقع نشده این دید که عیسی از نظر مرتبه پایینتر و تحت فرمان خدای پدر میباشد، یا اینکه پدر، پسر و روح القدس تمایزی از هم نداشته و سه طرقی هستند که خدای واحد خود را افشا کرده، بودند. اینگونه بحثها تا قرن چهارم ادامه داشت تا اینکه اعتقاد به تثلیث به عنوان عقیده رسمی مسیحیان بیان و به تصویب رسید. بحثها بر سر جزئیات تثلیث بین مسیحیان ادامه یافت.
یکی از موضوعات مورد اختلاف بین مسیحیان که منجر به انشقاق بزرگ کلیسای شرقی و غربی گردید اختلاف نظر در مورد ماهیت روحالقدس بود. عقیده کلیسای شرقی این بود که روحالقدس نشأت گرفته یا برخاسته از پدر از طریق پسر میباشد ولی کلیسای غربی معتقد بود که روحالقدس برخاسته از پدر و پسر میباشد.
الهیدانان مسیحی به صورت سنتی به آیاتی از عهد عتیق در جهت اثبات تکثر در خدا اشاره میکردند. به عنوان مثال آیه ۲۶ فصل ۱ از کتاب پیدایش «بیاییم انسان را در تصویر خودمان، و شبیه خودمان بسازیم» یا اشاره به روح خداوند در آیه ۲ فصل ۱ کتاب پیدایش جهت تأیید تثلیث و سازگاری آن با عهد عتیق ذکر میشدهاست.
مفهوم خدا به عنوان معمار (بزرگ) جهان، بارها در مسیحیت استفاده شدهاست. یک تصویر با این مضمون در یک کتاب مقدس قرون وسطی یافته شدهاست. و تشبیه خدا به یک معمار، توسط مدافعان و معلمان مسیحی استفاده میشود. معمار بزرگ جهان یا عالی معمار جهان نوعی درک و برداشت مفهومی از خدا است که مورد بحث بسیاری از دانشمندان الهیات مسیحی و متکلمان استدلالی مسیحیت قرار گرفتهاست. این در فرماسونری برای خنثی و بیطرفانه نشان دادن الوهیت بکار رفتهاست (که در هر شکلی و با هر نامی هر یک از اعضا ممکن است به صورت جداگانه به آن باور داشته باشند). مفهوم عقل فعال به عنوان یک معمار بزرگ، در گنوستیسیزم و دیگر سیستمهای مذهبی و فلسفی دیده شدهاست.
خدای اسلامی
خداوند در بیان فلاسفه اسلامی تعریف پذیر نیست چون به حد و رسم شناخته نمیشود و ماهیت ندارد یعنی خدا را نمیتوان دید و نمیتوان آن را وصف کرد. در دین اسلام خدا یگانه است و معبودی جز او وجود ندارد او مالک تمام آسمانها و زمین است اوست که انسان را آفریده و به او عقل داده است و اوست آفرینندهٔ تمام هستی و خلق او فرزندی ندارد و فرزند کسی نیست (یا به عبارتی بر اساس متن عربی موجودی از ذات او تولید و گرفته نشده و تولید شده کسی نیست) او بینیاز است جز او خدایی وجود ندارد.
مسلمانان معتقدند خدا قابل درک نیست. از امام جعفر صادق حدیثی نقل شدهاست که: «کُلٌّ ما مَیَّزتُموها بِاَدَقِّ اَوهامکُم هُوَ مُوجودٌ مِثلُکُم مَردود اِلَیکُم» یعنی «هر آنچه شما با دقیقترین افکارتان تصور کنید، آن موجودی مثل شماست (مخلوق ذهن شماست) و (به عنوان خدا) قابل قبول نیست.» لذا فکر کردن در چیستی خدا نتیجه مثبتی نخواهد داشت، ولی تفکر در صفات خدا (مانند بخشندگی، دانایی، عدالت و غیره) از کارهای پسندیده بهشمار میرود.
اسماء حُسنی یا نامهای نیکوی خداوند نامهایی هستند که در اسلام برای خداوند یگانه الله به کار رفتهاست. غالباً شمار این نامها را ۹۹ نام دانستهاند که بیشتر آن در قرآن آمدهاست، ولی برخی دیگر براین باورند شمار آنها بیش تر است.
نامهای خدا در قرآن مجموعهای از بیش از ۲۰۰ نام خداوند است که در قرآن ذکر شدهاند و اصطلاحاً، ۹۹ تای آن «(به عربی: اسماء الحسنی)» یا نامهای نیکوی خداوند خوانده میشوند. هر چند که تعداد نامهای خدا، در قرآن و سنت از ۹۹ عدد خیلی بیشتر هستند، ولی مسلمانان اعتقاد دارند که گروه برگزیدهای از نامها (نامهای نیکو)، تعدادشان ۹۹ عدد است.
از میان این ۹۹ نام، ۸۵ تای آن مستقیماً در قرآن ذکر شدهاست. اما تعدادی از این نامها مستقیماً در قرآن وجود ندارد یا مصدری از آن به کار گرفته شده باشد یا به شکل غیر مستقیم به صفتی اشاره شده باشد. بعضی از محققان با رجوع به احادیث تا ۲۰۰ مورد از این نامها را یافتهاند.
اسماء حُسنی را به ۳ گروه بخش کردهاند:
- اسماء جمالی (۵۵ نام) برای کسب رحمت و روزی به کار میروند
- اسماء جلالی (۲۲ نام) برای ایجاد عداوت و از میان بردن حریف به کار میآیند.
- اسماء مشترک (۲۲ نام) بسته به نیت، خاصیت هر دو گروه قبلی را دارند.
خدای بهایی
دین بهائی خدا را «ذات غیب منیع لا یدرک» میداند، که شناسایی آن از طریق انسان امکانپذیر نیست، زیرا مادون مافوق خود را درک ننماید. مانند جامدات که از درک انسان عاجزند. و همواره بین خدا و انسان رابطهای وجود داشته و دارد که به خاطر وجود چنین رابطهای است که خداوند هیچگاه انسان را فراموش نمیکند و هر موقع مشاهده کند که بندگانش از راه درست دور افتادهاند با فرستادن پیامبران باعث میشود تا انسانها به راه راست هدایت میشوند. بهائیان بر این باورند که خدا در هر زمانی بنا بر اقتضای زمان و مکان فردی را برای پیامبری بر روی زمین انتخاب مینماید.
از نظر بهائیان، تنها راه شناسایی خداوند، شناخت مظهر ظهور است، زیرا تفکّر و تعقّل آدمی هیچگاه به مقام الهی راه ندارد و هرآنچه که انسان در مورد ذات الهی بیندیشد، زاییدهٔ فکر و خیال او است. امّا مظهر ظهور الهی، جامع تمام صفات و اسماءالهی است و قابل شناسایی میباشد. البته شدّت ظهور صفات الهی در مظاهر ظهوری که در زمان و مکان متفاوت ظهور نمودهاند متفاوت است.
نام خداوند
در پارسی باستان و پارسی زرتشتی(Ahooramazda)در مالتی(Alla)در ترکی گاگوذی(غرب دریای سیاه)(Allach)در هوسا(Allah)در سوندانزی(Allah)در جاوهای(Allah)در عربی(Allah)در آذربایجانی(Allah- tari)در ماداگاسکاری(Andriamanitra)در ارمنی باستان(Asdulaz)در آشوری(Ashoor, Asoor, Ash-hoor)در ارمنی(Astvats)در مصرقدیم(Aton)در مادی(Bag)در پارسی میانه(bag)در پارسی باستان(bageh)در سغدی(bagh)در مادی(Bagmashda) در هندي اوتارپرادشي(بغوان)(Bhagavan)در گجراتی(Bhagavana)در هندی(Bhagavana)در بوزانسکی(Bog)در اسلونیایی(Bog)در بلغاری(Bog)در بوسنی(Bog)در روسی(Bog)در صربی(Bog)در کروات(Bog)در مقدونیه(Bog-Gospo)در اسلواکی(Boh)در اکراینی(Boh)در بالروسی(Boh)در چک(Boh)در والون(Bon diu)در کرئول هائیتی(Bondye)در مغولی(Burkhan)در ویتنام(Chaa)در ایگیو(Chineke)در ویتنام(Chua)در رومی(Chu-joo-ju-juveh)در پارسی هخامنشی(Daاي dadar)در سین هالی هندی(Daevaiyana vahanasae) در بنگالی(Debata)در یونانی(deity)در آیدو(Deo)در کاتاالن(Deu)در پرتغالی(Deus)در گالیسی(Deus)در التین(Deus)در موراتی(devaru)در کاتاده ای هندی(Devara)در کاتادهی هندی(Devaru)در تلگویی(Devudu)در پارسی باستان(dey)در سانسکریت 1(Deyova)در گارالیگ(Dia)در ایرلندی(Dia)در لتونی(Dies)در لیتوانی(Dievas)در التوی(Dievs)در زیمای تیسکار(Dievs)در ایمیلین اروماگنول(Dio)در ایتالیایی(Dio)در ونتو(Dio)در ایتالیایی(Dio)در آراگونز(Dio)در اسپانیایی(Dio) در ایلوکانو(Dios)در فورالن(Dios)در میراندس(Dios)در ونیاری(Diyos)در فیلیپینی(Diyos)در بره ژونونگ(Doue)در زبان گالگو(Doue)در اسپانیایی(Dumnezeu)در نورماندی(Duv)در سیمارگ(Duw)در کرنوراک(Duw)در ولز(Duw)در اوگاندایی(Edeke)در بابلی(El-enlil)در متون بودایی(ga)در سورینامی(Gado)در باسکی(Gainkojven)در متون بودایی یدیش(gat)در متون بودایی(gha)و(ghao)در گرجی(Ghemerti-khoda)در در متون بودایی(ghoogaote)در آفریکانر(God)در انگلیسی(God) در هلند(Agor ای God)در آلمانی باستان(goda)در متون بودایی(Godaot)در آزتکی کزیکی(ometecuhpli)در یونانی(Goddesses) در ایسلندی(guo)در آفریقایی(Goj)در زولو(unkulunkulu)در نروژ(gud)در دانمارکی(Gooreh- gud)در هلندی(Got)در المانی(got)در لیتزبورگی(Gott)در سوئدی(Gud)در سوئدی(Guj)در ایسلند(Guo)در ایسلندی(Guo)در اندونزیایی(Gusti Allah)در سانسکریت 2(guto)در کره ای(Hananim)در پشتو(Khavand-sekten taala)در کردی(Khoa, yazdan, izad)در فارسی سغدی بخارایی(Khoato)در فارسی سغدی بخارایی(khoato)در اردو(Khoda, xodo)در فارسی دری وُاردو(Khoda)در فارسی سغدی بخارایی(Khodat)در زبان اکدی باستان(anum)در فارسی سغدی بخارایی(Khoday)در قزاقی(Khoday)در پشتو(Khodaye pak-sekhtentaala, khavand) در ازبکی و تاجیکی(Khodo)در جزایر ساموآ در اقیانوس آرام(taaroa)در جزایر فیجی اقیانوس آرام(Daukwaqa)در اردو(Khodo)در پارسی پهلوی(Khotay)در چین جنوبی(Laia-pa)در سومالی(Llah)در مجارستان(Lsten)در ایوگبی(Mavo)در مادی(Mazdaku)در سشوتو(Molimo)در چیچوا(Mulungu)در سواحیلی(Nabo, Ashoor)در کلدانی(Nandejava)در آوانته(Naneh-khodoy-)در سغدی باستان(khoataXsewanyak Oluran)در یوروبا(Paramesuvane)در پنجابی(Phracea)در تایوانی(Phrvacea)در تایلندی(Phvachao)در الئوسی(Phvamesvarako)در نپالی(Pveahhcheamcheasa)در خمر(کامبوج)(Sadios)در سیواتو(Shangji)در چینی ساده شده(Shen)در چینی سنتی(Siong-te)در بانالنگو(Tanri)در ترکی(استانبولی)(Tanri-tangri-tangheri)در ترکمنی(Tatitu)در آیمار آرو(Teatua-io)در مائوری زالندی(Theo-theoss)در یونانی(Tamjaloa-lzombie)در تونگایی اقیانوس آرام(theud) در تینگ ویت(Tien chua)در ماالیایی(Tuhan)در همونگ(Vagtswv)در ولوف(Yalla)در زایوری(آتچه ساحل)(Zo)در چینی تایچو(Zong-ti)در آلبانیایی(Zot)در قبطی(مصر باستان)(rae)در مادی(Baghfarna)در آرامی(elah)در آشوری(soor ایAsoor)در زبان سیک های هند(Nam) اسم خدا در انجیل(Ehieh)
این تعدد اسامی برای خداوند نشان از وجود درک های متفاوت و وابسته به زبان و فرهنگ از وجود و مفهوم و درک خداست .
کهن الگوی خدا
يكى از كهن الگوها به نظر يونگ، تصوير خدا است.همان طورى كه چشم روبه خورشيد مى كند، روح انسان هم رو به خدا دارد. هر وقتيونگ از خدا سخن مى گويد مقصودش تصوير خدا است. خدايى كه يونگ مى شناساند،خداى مافوق طبيعت و برين نيست، بلكه مراد كهن الگوى خدا است.
به نظر يونگ هيچ شكل خاصّى از اديان نمى تواند كهن الگوى نامتناهى خدا را بيان كند. او مى گويد: خدا مى تواند به شكل هاى گوناگونى در اديان مختلف تجلى كند، بدون اين كه يكى از اين اديان حق و ديگر اديان ناحق باشند. تمام اين تجليات حق هستند.
يونگ تصور خدا را يك كهن الگو ميداند، الگويي اصيل و بنيادين در روان انسان كه براي تأمين سلامت او بايد مورد توجه و اعتنا قرار گيرد و غفلت از آن به راحتي به انحرافات رواني مي انجامد. به عقيده ي يونگ، انسان دچار خودفريبي و سرگرداني است، وقتي گمان ميكند كه ديگر نيازي به خدا و دين ندارد. يونگ حضور خداوند را در زندگي خود احساس مي كرد و خود را تحت قدرت و تقدير الهي مقهور مي دانست . « از ابتدا دست سرنوشت را لمس مي كردم، گويي تقدير، تكليف زندگي مرا رقم زده است و بايد آن را انجام دهم. اين موضوع به من امنيتي دروني ميبخشيد و گرچه هرگز نتواستم آن را به خود ثابت كنم، خودش خود را به من ثابت كرد. "من" اين يقين را نداشتم "او" مرا وا مي داشت » .
با وجود اين، يونگ درباره ي وجود عيني خدا حكم نميكند. او درباره ي موجوديت خداوند ميگويد كه براي من پرسش در باب اينكه اصلاً خدايي وجود دارد يا خير پرسشي بيهوده است. منتقدان، اين نگرش متافيزيكي يونگ را، اساساً كانتي مي دانند. ديدگاه فلسفي يونگ، اصولاً كانتي است و همواره رخنه كردن به واقعيتهاي خارجي را وراي پديدارهاي ذهني با شك و ترديد مي نگرد .
يونگ مي گويد : « نقادي از ديدگاه شناختشناسي، امكان ناپذير بودن شناخت خدا را ثابت ميكند ولي روان آدمي پا پيش مينهد و اعلام ميكند كه تجربهي خدا وجود دارد. خداوند يك واقعيت رواني است كه بي ميانجي تجربه مي شود» .
در مكتب يونگ تماميِ انديشه خدا، استوار است بر تجربه ي انسان، نه بر موجوديت خداي مابعدالطبيعي، از نظر او اين امر دست نيافتني است. با اين وجود، يونگ تصريح ميكند در مورد خداي مابعدالطبيعي قضاوتي نميكند بلكه به دليل حرفهي تخصصي اش از خداي رواني بحث مي كند.
او در جاي ديگر مي گويد: « ما مي دانيم كه تصوير ذهني خدا نقش مهمي را در روانشناسي ايفا ميكند، ولي نمي توانيم وجود فيزيكي خدا را اثبات كنيم. من نميخواهم در مورد عقايد شخصي و ذهني خودم كه نميتوانم آنها را ثابت كنم، به موعظه بپردازم .... با وجود اين، از ديد من به عنوان يك نظر شخصي، پرسش در مورد اينكه خدا وجود دارد يا نه، بيهوده است. آثاري كه انسان هميشه به يك موجود الهي نسبت داده است، مرا كاملاً متقاعد كردهاند. اگر من باوري داشته باشم كه فراسوي وجود خدا باشد يا با هدف اصرار به تأييد وجود او عرضه شود، نه تنها باوري زائد و نارساست، بلكه نشان ميدهد من عقايدم را بر پايه ي واقعيت بنا ننهادهام. وقتي مردم ميگويند به وجود خداوند اعتقاد دارند، اين سخن آنها، بر من كمترين تأثيري نمي گذارد. يا چنين است كه وقتي من به چيزي آگاهي دارم، ديگر نيازي به ايمان داشتن به آن ندارم، يا اينكه من به آن اعتقاد دارم، چون مطمئن نيستم كه از آن آگاهي دارم. من از اين واقعيت بسيار خرسندم كه تجاربي را ميشناسم كه ميتوانم آنها را ماوراء الطبيعي و الهي بنامم » .
يونگ از ما مي خواهد بين « شكل » كهن الگويي خدا به عنوان علتي غيرقابل ادراك و « محتواي » كهن الگويي خدا به عنوان آثار قابل درك، تمايز قطعي قائل شويم. زيرا خدا به عنوان « شكل » كهن الگويي، به صورت فردي به دست نمي آيد، بلكه شيوهاي اولي و ذاتي در شناخت است كه به ناهشيار جمعي تعلق دارد و ناشناخته و ابدي است، ولي به شكل نمادهاي دين جلوه گر مي شود. نتيجه آنكه، در حالي كه تجارب فردي « محتواي » كهن الگويي خدا را تأييد مي كنند، ولي هنوز توانايي آن را ندارند كه شكل كهن الگويي او را به طور كامل ايجاد كنند.
از آنجا كه يونگ خدا را يك كهن الگو مي داند، بر اساس اصل تضاد ادعا مي كند كه ماهيت كهن الگويي او نمي تواند فقط خير و نيكي باشد . « خداياني كه در آگاهي پديدار مي شوند، نميتوانند فقط خوب باشند، زيرا لازم است به شر نيز به اندازه ي خير انديشيد، زيرا نيك و بد در نهايت چيزي جز گسترهي آرماني و انتزاعي كاركرد آدمي نيست و هر دوي آنها به زير و بم و سايه روشن حيات تعلق دارند. در تحليل نهايي خيري نيست كه نتواند شر توليد كند، و شري كه نتواند خير به بار آورد. او كليسا را محكوم ميكند به اينكه سويه تاريك خدا، يعني ابليس را كنار نهاده است.
از نظر يونگ، كهن الگوها قلمرو دين هستند و از راه روياها نمايان مي شوند. به عنوان نمونه: شير، طلا و پادشاه، نماد خورشيد هستند و خورشيد نشان دهنده قدرت زندگي و سلامت است. در برخي اديان ابتدايي، خورشيد پرستش مي شود و ما مي توانيم مشاهده كنيم كه چرا خورشيد يك موضوع كهن الگويي است. گفته هاي يونگ در باره خداوند نيز ما را به اين نتيجه ميرساند كه يونگ نسبت به موجوديت يك خداي برين لاادري است. هر گاه او از خدا سخن مي گويد قاعدتاً منظورش تصوير خداست نه خداوندگار عالم. جملات يونگ بيانگر يك واقعيت است، يعني فردي خاص، در اين مورد خود يونگ، تجربه رواني خاصي را پشت سر گذاشته است و اينكه، اين تجربه « خداي درون » است، خداي مشخص، بلاواسطه، و بيچون و چرا. اين تجربه است كه وجود خدا را به عنوان واقعيتي رواني اثبات مي كند و بنابراين، جمله « خدا وجود دارد » را به حقيقي روانشناختي تبديل مي كند. پس « شناخت خدا » حقيقت رواني اين تجربه را تصديق ميكند.
بنابراين، خداوند به عنوان واقعيتي رواني و به عنوان عاملي بنيادين و روان شناختي و قابل توضيح، وجود دارد و همه آنچه كه يونگ با آن سروكار دارد، واقعيت اين پديده است.
تجسد خدا
جان هیک متجسد شدن خدا در عیسی را امری اسطورهای و غیر قابل دفاع می داند.
