نوکیسگی

از غرور کهنه ها چندان مکدر نیستیم

کُشت ما را ،ناز این نوکیسگان اعتبار

(صائب تبریزی)

خدا را بندگی کردن مهم است...

دلا فرزانگی کردن مهم است
خدا را بندگی کردن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است
دلا این زندگی جز یک سفر نیست
گذرگاه است و راهش بی خطر نیست
چو خواهی با صفا باشی و صادق
به جز راه خدا راهی دگر نیست
غم بیچارگان خوردن مهم است
دلی از خود نیازردن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است
دلا با نفس جنگیدن مهم است
عیوب خویش را دیدن مهم است
خطا باشد ز مردم عیب جویی
خطای خلق بخشیدن مهم است
دلا درد آشنا بودن مهم است
به مردم عشق ورزیدن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است …

( زمزار )

روز بزرگداشت خیام

به عقیده خیام هر کس که در این دنیا بتواند شاد زندگی کند و از زندگیش لذت ببرد، بطور حتم بعد از مرگش نیز در بهشت خواهد بود. زیرا کسی که زندگی شادی داشته باشد به طور طبیعی نه به کسی ظلم می کند و نه تفکرات منفی نسبت به دیگران دارد. پس دنیا و آخرتش برای او بهشت خواهد بود. بنابراین نباید زندگی را به خود سخت گرفت و به خود وعده فردایی بهتر داد..

گردون نگری ز قد فرسوده ماست

جیحون اثری ز اشک پالوده ماست

دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست

فردوس دمی ز وقت آسوده ماست

حکیم عمر «خیام»

روان شناسی بالینی

 

 

 

و عاجز است بکاود هی، روان شناسی بالینی
متافیزیک عجیبی داشت، ضمیر عالم تکوینی

گروه خونی من مثبت ، گروه خونی تو منفی
دوقطب در کشش و رانش، عجب تناقض شیرینی

تو آرزوی خطرناکی ، چگونه زنده بمانم من
ای ارتفاع بلند عشق ، همیشه قابل تحسینی

هزار و یک شب طولانی، دچار وهم اساطیریم
نگرد....نیست... نخواهی یافت... تو شاهزاده ی رویینی

چه آلیاژ غم انگیزی ست، مست کنند و طلا باشی
اگر چه قاعده ها را کشت، براهنی به براهینی

کجاست جای نشستن در میان سبزه و خاک و دشت
وبی خیال و رها بودن، ز دست آدم ماشینی

به شکل رجعت پروانه، به پیله زار خودت برگرد
تو مثل هیچ کسی بانو، و خیر از عشق نمی بینی

 

 

 

دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش***سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش

دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش 

سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش 

یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری 

راضی به همین چند قلم مال خودت باش 

دنبال کسی باش که دنبال تو باشد 

اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش 

پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت 

منت نکش از غیر و پر و بال خودت باش 

صد سال اگر زنده بمانی گذرانی 

پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش 

(علامه محمد اقبال لاهوری)

 

پا راه

نه تو می پایی‌، و نه کوه‌. میوه این باغ‌: اندوه‌، اندوه‌.
گل بتراود غم‌، تشنه سبویی تو. افتد گل‌، بویی تو.

این پیچک شوق، آبش ده‌، سیرابش کن‌.
آن کودک ترس‌،قصه بخوان‌، خوابش کن‌.
این لاله هوش، از ساقه بچین‌. پرپر شد، بشود.
چشم خدا تر شد، بشود.
و خدا از تو نه بالاتر. نی، تنهاتر، تنهاتر.
بالاها، پستی ها یکسان بین‌. پیدا نه‌، پنهان بین‌.
بالی نیست‌، آیت پروازی هست‌.
کس نیست، رشته آوازی هست‌.
پژواکی: رویایی پر زد رفت‌. شلپویی‌: رازی بود، در زد و رفت‌.
اندیشه : کاهی بود، در آخور ما کردند.
تنهایی‌: آبشخور ما کردند.
این آب روان، ما ساده تریم‌. این سایه‌، افتاده تریم‌.
نه تو می پایی‌، و نه من‌، دیده تر بگشا.
مرگ آمد، در بگشا.

(سهراب سپهری)

زندگی چیست؟

زندگی چیست...؟نه تو می مانی، نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم میگذرد
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مـپوشان هرگز
زندگی ذره کاهیست
که کوهش کردیم
زندگی نام نکویی ست
که خارش کردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی کرده بسی
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ...

شاعر: کیوان شاهبداغی  

سینه ام دکان عطاری است... دردت چیست؟

سینه ام دکان عطاری است...
دردت چیست؟
شمبلیله، رازیانه، شاهی و گیشنیز، اهل آویشن، نبیذ سرخ شورانگیز...
سینه ام دکان عطاری است...
دردت چیست؟
تو،

تو اگر جسمت بهاران است؟
تو اگر جسمت بهاران است؟

اما

جانت پاییز؛
عازم مسجد سلیمانی ولیکن می رسی تبریز...
عاشقی تو...
عاشقی تو...

سینه ام دکان عطاری است...
دردت چیست؟
من برای عاشق بی کس،
من برای عاشق بی کس...
برای عاشق بی چیز...

راه رفتن، گریه کردن زیر باران می کنم تجویز،
نازبوها...
بوی نعناع...
بوی یاس...
پیرهن چاکی...
درآمیدن لباس...

سینه ام دکان عطاری است...
دردت چیست؟
من برای دشمن عاشق...
من برای دشمن عاشق...
سنگ سرمه، سیب حوا، صبر زرد و نیش زنبور می کنم تجویز،

سینه ام دکان عطاری است...
سینه ام دکان عطاری است...
دردت چیست؟

(محمدصالح علا)

 

واحه ای در لحظه

به سراغ من اگر می آیید، 

پشت هیچستانم.

پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی است

که خبر می آورند، از گل واشده دورترین بوته خاک.

روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح 

به سر تپه معراج شقایق رفتند.

پشت هیچستان، چتر خواهش باز است

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود، 

زنگ باران به صدا می آید. 

آدم این جا تنهاست

و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.

به سراغ من اگر می آیید

نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من.

(سهراب سپهری، کتاب حجم سبز)

 

رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر

آرام تر از آهو بی باک تر از شیر

هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر 

رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

(مولانا)