امید برخاسته از اندیشه های اگزیستانسیالیست ها
این معنای امید بیشتر تحت تاثیر اندیشهها و آثار برخی فیلسوفان اگزیستانسیالیست در قرنهای نوزدهم و بیستم پدید آمده و وارد فرهنگ روان شناسی ما آدمیان شده است. در راس ایشان گابریل مارسل، فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی قرار میگیرد.
امید در اینجا به این معناست که اولا من هدف یا اهدافی سازگار با یکدیگر در زندگی دارم، ثانیا برای رسیدن به آن هدف یا اهداف، یک سلسله کارهایی لازم است و من میدانم که این کارها را باید انجام داد، ثالثا جهان بیرون با این کارها سر ناسازگاری دارد و بر سر آنها مانعتراشی میکند. یعنی محیط را نامساعد میبینم.
در اینجا اگر دقت کنیم، شما متوقع و منتظر هیچ رویداد بیرونی نیستید. فقط خودمان با خودمان هستیم و میبینیم جهان مساعد ما نیست و معارض ما است و قصد آشتی با ما ندارد. گویی جهان در برابر بر سر راه ما الی ماشاءالله مانع میتراشد. بودا میگفت این نوع امید درست است و باقی انواع امید نادرست است.
این امید به لحاظ نظری چند مقدمه دارد:
برای موفقیت رسیدن به هدف، کار تو شرط کافی نیست، ولی شرط لازم هست. شرط لازم بودن کار یعنی اگر به آن هدف برسم، یقین بدانید که کار به اندازه کافی کردهام. لیکن شرط کافی بودن یعنی هیچ لزومی نیست که با آن کارها، قطعا به هدف برسم.
از رنج کسی به گنج وصلش نرسید/ وین طرفه که بیرنج کس آن گنج ندید
ساختار زندگی انسانی چنین است که رنج کشیدن و سعی کردن و کار و کوشش من، شرط لازم برای رسیدن به هدف است، یعنی اگر کار نکردم، حتما به هدفم نمیرسم، ولی اگر کار کردم، نباید حتما منتظر رسیدن به هدف باشم. علت این است که برای موفقیت یعنی اینکه کاری به هدف برسد، باید بینهایت چرخ و دنده در جهان هستی دست به دست هم دهند، تا آن کار به هدفش برسد. تلاش انسان یکی از این آن چرخ و دندههاست و بقیه در اختیار او نیست؛ بنابراین برای امید داشتن به چیزی باید آنچه را که از دستمان بر میآید، انجام دهیم.
جهان هستی قابل پیشبینی نیست، بنابراین نباید گفت از آنجا که الان اوضاع و احوال نامساعد است، کار نکنم، زیرا هیچگاه نمیتوان از وضع کنونی جهان، وضع آینده آن را پیشبینی کرد. کارل پوپر میگوید در عالم انسانی هیچ چیز قابل پیشبینی نیست. به عبارت دقیقتر ما در زندگی سه نوع عمل انجام میدهیم: نخست اعمال فردی (individual) است، مثل مسواک زدن. فرد میتواند به وجه معقولی پیشبینی کند که با درصد بالایی امشب هم مسواک کند.
عمل فردی قابل پیشبینی به نحو معقول هست، ولی نه پیشبینی درحد شیمی و فیزیک و زیستشناسی. دوم عمل جمعی (collective) است، مثل چتر دست گرفتن اکثریت مردم یک شهر در نتیجه بارش باران. در عمل جمعی، هر یک از افراد هنگام عمل فقط به خودش فکر میکند، مثلا هر فرد خودش براساس تصمیم خودش هنگام باران چتر بر میدارد، اولی در نتیجه این تصمیم فردی، عملی جمعی رخ میدهد، یعنی اکثریت شهروندان هنگام باران چتر به دست میگیرند.
سوم عمل اجتماعی (social) است، عمل اجتماعی، عملی است که من براساس اغراض خودم انجام میدهم، ولی کم و کیفش را داد و ستد با جامعه تعیین میکند، مثل زمانی که فرد برای حضور در یک اجتماع، براساس هنجارها و قواعد آن اجتماع لباس میپوشد یا عطر میزند یا غذا میخورد یا ... در فلسفه علوم اجتماعی گفته میشود که اعمال فردی انسان (کاری به حیوانات و گیاهان و جمادات نداریم) تا حدی قابل پیشبینی است، لیکن عمل جمعی و اجتماعی او قابل پیشبینی نیست. یعنی قابل پیشبینی نیست که هنگام باران چند درصد مردم چتر دست بگیرند و چه نوع چتری با خود بردارند.
پیشبینی ناپذیر بودن جهان به این معناست که انسان تنها میتواند بگوید که جهان الان مساعد حال او نیست، نمیتواند درباره فردا هم چنین بگوید، زیرا تنها اعمال فردی او تا حدی قابل پیشبینی است، ولی اعمال جمعی و اجتماعی انسانها قابل پیشبینی نیستند.
ایوان کلیما، روشنفکر یهودی چک در کتاب «بهار پراگ» که خانم فروغ پوریاوری و آقای خشایار دیهیمی ترجمههای متفاوتی از آن ارایه کردهاند، مینویسد هیچ روشنفکری دو هفته قبل از اینکه رژیم چکسلواکی از هم فرو بپاشد، احتمال نمیداد که رژیم سقوط کند، ولی دو هفته بعد رژیم چکی در کار نبود. ما اشتباه میکنیم که میاندیشیم جهان طبق قد و قواره شاکله ذهنی ما رشد میکند.
اگر کاری که میخواهیم برای رسیدن به مقصود انجام دهیم، اگر کاملا خودخواهانه (egoistic) باشد، احتمال اینکه دیگران نگذارند به مقصود برسیم، بالاست، ولی اگر کارمان دگرخواهانه (Altruistic) باشد، احتمال اینکه دیگران با ما همکاری و مساعدت کنند، بالا میرود؛ بنابراین علیالقاعده، احتمال موفقیت کارهای خودخواهانه پایین و احتمال موفقیت کارهای دگرخواهانه بالاست.
مثلا اگر باور کنید که این آقا یا خانمی که شعار میدهد، این ادعاها را برای ارمغان آوردن نظم و ثبات یا امنیت یا رفاه یا عدالت یا برابری یا آزادی یا برادری یا صلح برای جامعه مطرح میکند، احتمال مخالفت شما با او بسیار و احتمال موافقت تان با او بسیار زیاد میشود، ولی اگر بفهمید که اینها بهانه است و این آقا یا خانم میخواهد رییس حزب یا رییسجمهور یا ... باشد، احتمال موافقت با او پایین میآید و احتمال موفقیت آن فرد هم پایین میآید؛ بنابراین چنانکه تامس نیگل در کتاب «امکان دیگرگزینی» با استدلال قوی نشان داده، اگر شما احراز کنید که من اهداف دگرخواهانه را دنبال میکنم، امکان اینکه با من رفیق باشد و نه رقیب، بیشتر میشود و بیشتر همکاری و مساعدت میکنید تا کارشکنی.
لیکن اگر اهدافم خودخواهانه باشد و شما احراز کنید که اهداف من خودخواهانه است، نهایتا برخی از رفقا با من همکاری میکنند و امکان معارضه بالا میرود؛ بنابراین نکته سوم میگوید تا میتوانید اهداف خود را تا سر حد امکان دگرخواهانه کنید.هر چه آدم از یک مستبد شدن و دیکتاتور شدن و جبار شدن و توتالیتر شدن به سمت یک قدیس یا قهرمان شدن حرکت کند، امکان مساعدت جهانی با او بیشتر میشود و احتمال موفقیت او بالا میرود.
با سه پیشفرض گفته شده، این نوع امید یعنی انسان بگوید من اولا هدف یا اهدافی در زندگی دارم. ثانیا برای رسیدن به این اهداف باید کارهایی انجام دهم. ولی میبینم جهان بیرونی برای به موفقیت رسیدن آنها نامساعد است. با وجود این اولا دست از فعالیت و کار و عمل به عنوان شرط لازم بر نمیدارد. ثانیا و از سوی دیگر از آنجا که نمیتواند آینده را پیشبینی کند، تسلیم بدبینی نسبت به آینده نمیشود، زیرا هم احتمال معارضت هست و هم امکان مساعدت. ثالثا اینکه میکوشد هر چه میتواند اهداف خودخواهانه را به اهداف دگرخواهانه بدل کند.
این برای هر کاری امکانپذیر است. یعنی فردیترین کارها نیز میتواند جنبه دگرخواهانه پیدا کند. مثلا مسواک کردن که عملی کاملا فردی است، میتواند با اغراض دگرخواهانه همراه باشد. فردی که مسواک میکند، میتواند از جمله اهدافش این باشد که دیگران از بوی بد دهان او یا رنگ زرد دندانهایش آزرده نشوند.
یعنی انسان در نیتش این باشد که من با جهان یک پیوستگی شگفتانگیزی دارم و هر عمل من میتواند جهان را آزرده سازد یا آن را به جای بهتری برای زیستن بدل کند، بدون اینکه به مبادی مابعدالطبیعی متوسل شویم. یعنی به تدریج میبینیم که یک فرد اهل کمک به دیگران است، حتی خصوصیترین کارهایش را هم برای کمک به دیگران انجام میدهد.
بر این اساس من تسلیم نمیشوم که کسی به من بگوید دست از فعالیت بردار و همهچیز نامساعد است و اصلا امکان موفقیت نیست. وقتی گاندی در آفریقای جنوبی خشونت پرهیزی را مطرح کرد، بسیاری از متفکران انگلیسی که با او آشنایی داشتند و آنها که در دانشگاه در انگلیس با او درس خوانده بودند، گفتند ما عجیب میبینیم که چرا فردی با این قدرت تفکر، چنین خل بازی در آورده است، مگر میشود در برابر اسلحه خشونت پرهیزی کرد و موفق شد؟! لیکن دیدیم که گاندی هم در آفریقای جنوبی و هم مهمتر از آن در هند، موفق شد؛ بنابراین ما نمیتوانیم آینده را لزوما پیش بینی کنیم. شاید کلید تحول در آینده، همین فعالیتی باشد که من میکنم.
+ نوشته شده در چهارشنبه نهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱:۱۰ ق.ظ توسط سید سروش سیدی فرد
|